کیم و دوستانش تنها افرادی بودند که در پارک ملی اتوشا بودند. گروه شیرها به سمت چاله آب رفت و فضا را پر از هیجان کرد. کیم این احساس را داشت که آنها آماده عمل هستند.
کرگدن خسته از گرمای نامیبیا، خود را حوضچه آب فرو کرد و سعی کرد در آب گل آلود خنک شود.
در آن زمان که کرگدن به نظر نمیرسید به شکارچیان نزدیک اهمیت بدهد، اما شیرها مطمئناً از آن آگاه بودند.
شیرها نزدیک و نزدیکتر شدند، اما کرگدن واکنش چندانی از خود نشان نداد. تقریباً انگار نمیتوانست… این زمانی بود که کیم متوجه شد که چیزی اشتباه است. چاله آب کاملاً عمیق بود و با گل غلیظی که در پایین بود، کرگدن به سادگی گیر کرده بود.
شیرها نیز در نهایت متوجه شدند که چه اتفاقی در حال رخ دادن است و تصمیم گرفتند از شانس خود نهایت استفاده را ببرند. اگرچه آنها میدانستند که این کرگدن گیر کرده است، اما هنوز کاملاً از خطرناک بودن یک کرگدن آگاه بودند. آنها با احتیاط نزدیک شدند و از تاکتیکهای شکار استفاده کردند تا کار را تمام کنند.
متأسفانه، کرگدن بیحرکت نمیتوانست کار انجام دهد، اما تمام هیاهویی که شیرها ایجاد کردند به طرز شگفتانگیزی به کرگدن بیپناه راه نجاتی بخشید! گلهای از فیلها که در حال عبور بودند دیدند که چه اتفاقی میافتد و بلافاصله وارد عمل شدند. آنها حمله کردند و شیرها مجبور به عقب نشینی شدند.
در حالی که تهدید دور از چشم بود، اکثر گله به راه خود ادامه دادند، اما یک فیل ناامیدانه سعی کرد کرگدن را از چاله آب بیرون بیاورد. با استفاده از عاج و پای خود، بدون هیچ شانسی هل داد و هل داد.
این ساعتها طول کشید و متأسفانه به جایی رسید که فیل به سادگی نمیتوانست کاری انجام دهد. باید ادامه میداد، حتی با دانستن اینکه شیرها هنوز در اطراف هستند.
طولی نکشید که شیرها دوباره وارد عمل شد. گله فیلها هنوز در اطراف بود و چند بار دیگر آنها را بدرقه کردند، اما متوجه شدند که قضیه ناامیدکننده است و کاری از دستشان بر نمیآید.
شیرها برگشتند و در نهایت توانستند کرگدن را به پشت بچرخانند که منجر به غرق شدن اجتناب ناپذیر آن شد. مبارزه کرگدن به پایان رسید و شکارچیان به عنوان پیروز در این داستان باورنکردنی حیات وحش بیرون آمدند.